کیان مامان کیان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

... باز باران

جوجه،نوه اول یک خانواده...

جوجه مامان میدونی شما میشی اولین نوه خانواده ما ان شا الله؟!؟! خانواده ما یعنی خانواده مامانی... اما تو خانواده بابایی،شما میشی نوه چهارم،شما سه تا دختر عموی ناز نازی داری که بزرگشون باهات 9 سال و با دو تا کوچولو ترها(که با هم 20 روز اختلاف سنی دارن) 2 سال اختلاف سنی داری! شما عمه نداری عزیزم،ولی سه تا عموی مهربون داری که مطمئنا تو رو خیلی دوست دارن! مامان بزرگا و بابا بزرگا هم که بی صبرانه منتظرتن و عاشقتن! شما یه خاله و یه دایی وزندایی هم داری که اونا هم خیلی دوستت دارن!   منتظر حضور گرمت تو خونمون هستیم عشقم! ...
16 مرداد 1392

جینگول،هم بازی اینده جوجه!

سلام گل مامان خوبی؟ پریروز رفتیم خونه دایی منصور اینا،میدونی واسه چی؟!؟!واسه اینکه یه هفته دیگه ایشالا قراره جینگولشون به دنیا بیاد و در اینده بشید هم بازی هم ایشالا! ما قبل رفتن،رفتیم واسه جینگول یه دست لباس خوشمل کوشولو خریدیم تا هم اولین هدیمون به جینگول باشه و هم به نحوی  زحمات دایی و زندایی رو تو اثاث کشیمون جبران کرده باشیم!!!!دستشون درد نکنه خیلی کمکمون کردن! دایی و زندایی خیلی تشکر کردن و خیلی از هدیمون خوششون اومد،هر چند که قابلشون رو نداشت! جینگول یه آقا پسره گل که هنوز نمیدونیم اسمش چیه، احتمالا هم هفته اینده دنیا میاد،ایشالا که سالم بیاد بغل مامان و باباش! شما با هم احتمالا 6 ماه اختلاف سنی دارید پس هم بازی های خوب...
16 مرداد 1392

یه جوجه 10 هفته ای....

سلام گل مامان خوبی نفس؟ دیشب تا صبح نخوابیدم...همش استرس داشتم! استرس امروز رو که قرار بود برم پیش دکتر...توکلم به خداست ولی خوب چه کنم که من خدای استرسم! خلاصه خداروشکر رفتیم و همه چی خوب خوب بود و منو بابایی خیلی خوشحال شدیم و خدارو شکر کردیم! تازه اینبار بابایی هم موقع سونوگرافی اومد تو و شما رو دید و کلی ذوق کرد و هی از دکتر سوال میکرد!!!! اینبار ماشالا خیلی واضح دیدمت و کلی ذوق کردم،خدارو بابت این خوشحالی شکر ایشالا هر روز به خیر و خوشی بگذره و سالم بیایی بغلمون! راستی قدت 4.11 سانتی متر بوده،مامان قربون قدت بشه!!!! حالا از امروز تا وقت بعدی که واسه غربالگری و تو هفته 12 ، روزشماری میکنم ایشالا تا آخرش همه چی خوب پیش میره ...
10 مرداد 1392

اینجا،خونه جدید....

سلام گل مامان خوبی؟ امروز دارم از خونه جدیدمون واست مینویسم!بالاخره خداروشکر جابه جا شدیم و خونمون مرتب شد! خیلی سعی کردم شما اذیت نشی،امیدوارم اینجور بوده باشه! ایشالا روزهای خوبی رو تو این خونه در کنار هم داشته باشیم و واسمون پر از خیر و برکت و محبت باشه!!!! بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم عزیزم.... یه اتاقم واسه شما در نظر گرفتیم تا ایشالا به زودی واست آمادش کنیم .........فعلا مجبوری تو خونه خودت باشی،شکم مامانی رو میگم،پس خوب تو این خونه مواظب خودت باش و خوب رشد کن! تا ایشالا به موقعش بیای به خونه جدید و در کنار ما.... ...
2 مرداد 1392

اولین خریدها،واسه جوجه کوچولو...

سلام مامان خوبی؟امروز میخوام عکس وسایلی رو که پارسال(اردیبهشت 91)از نمایشگاه بین المللی کتاب واست خریدیم رو بزارم...اونموقع هنوز شما نبودی ولی من از ذوق واسه شما اینا رو خریدم!امیدوارم که دوستشون داشته باشی و بسلامتی ازشون در آینده استفاده کنی.... فلش کارت انگلیسی+بازی فکری(نخ،شکل،جورچین)+مکعبهای رنگی   آشنایی با رنگ ها و اعداد     اینم کتاب شعر فومی شکل جوجه وشیر که من عاشقشونم...       کتاب شعر (داینا تو بهترینی)   کتاب حمام   مجموعه  بیبی انیشتن   کتاب آموزش کامپیوتر برای کودکان   بَن بِن بُن فارسی و انگلیسی ...
21 تير 1392

خدایا شکرت...

سلام عشق مامان،سلام نفس،سلام جیگر....خوبی؟ دیروز رفتم سونوگرافی و خداروشکر قلب کوچولوت تشکیل شده بود...خیلی خوشحالم خیلی....اتو عمرم انقدر خوشحال نبودم....خدایا شکرت! خیلی استرس داشتم،خیلی کلافه بودم،قلبم تو دهنم میزد.....تا وقتی دکتر تورو تو مانیتور بهم نشون داد....خیلی لحظه ی قشنگی بود.....اینکه یه موجود زنده در وجودت داره شکل میگیره واقعا بینظیره!!!! خدایا شکرت بخاطر این احساس! بابایی هم خیلی خوشحاله انگار از دیروز حسش به تو بیشتر شده،انگار واسش یه قدم قضیه جدی تر شده! قربونت برم،مواظب خودت باش....دوستت داریم!   ...
20 تير 1392

یه جوجه تو راهه...

عزیزم،امروز به مامان بزرگ(مامانِ بابایی) خبر دادیم که شما داری میای....خیلی خوشحال شد و واسه سلامتیت کلی دعا کرد! کلی هم به من توصیه واسه استراحت،منم که حسابی مواظب خودم و شما هستم! البته اون یکی مامان بزرگ(مامانِ مامانی)همون روز که خودمونم فهمیدیم شما تو راهی،متوجه شد و خیلی خیلی خوشحالی کرد! خلاصه همه بی صبرانه منتظر اومدن شماییم عزیزم! ...
20 تير 1392

خبر خبر...

سلام گلم....خوبی؟ ههههه امروز چند بار حالتو پرسیدم آخه زود زود دلم واست تنگ میشه عشقم.... اومدم یه خبر بهت بدم عزیزم....خونه جدیدمون آمادست و قراره به زودی از خونه ای که توشیم بریم! منو بابایی خیلی خوشحال شدیم چون اونجا هم ما راحت تریم هم شما!اونجا دو تا اتاق خواب داره و ایشالا قراره یکیشو واسه اومدن شما آماده کنیم!!!ا ایشالا که با تو روزهای خوب و خوشی رو تو خونه جدید تجربه میکنیم عزیزم قربونت برم که انقدر خوش قدمی نفس... ...
17 تير 1392

پدر...

عزیزم بابایی خیلی دوستت داره،هر روز با یه عشق و امید جدی میره سرکار و برمیگرده خونه... عاشق شماست مامانی.... خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم،احساس پدری اومده سراغش   هر شب سه تا با هم صحبت میکنیم! جوری باهات حرف میزنه که انگار به دنیا اومدی و در کنار ما زندگی میکنی.... حسابی لوست میکنه...  به شکمم دست میکشه و میگه اینجا موهاشه،بعد موهاتو ناز میکنه!میگه چشات چقدر نازن و ... میدونم که تو هم خیلی بابایی رو دوست داری!!! ما که بی صبرانه منتظر توئیم تا زودتر در آغوش بگیریم جوجه نازمون رو... مواظب خودت باش نفس ... ...
16 تير 1392