مشهدی کیان...
سلام جیگر مامانی...
هنوز عرق برگشتن از کردستان و کرمانشاه خشک نشده بود که قسمتمون شد تا بریم پابوس امام رضا
و چه خوب که شد!
از اونجا چی بگم که اصلا قابل وصف نیست واقعا،مثل همیشه زیبا،جذاب و پر از معنویت!
و اما شما،جیگر،آقا،خوش سفر!
و اینگونه بود که کیان جوجه ما مشهدی شد!ایشالا حاجی بشی جوجه!
اما سفر این دفعمون به مشهد،غیر از حضور نخودچی مامان یه ویژگی دیگه هم داشت که خیلی خیلی این سفر رو برام دلچسب و خاطره انگیزش کرد!
اونم ملاقات با یه دوست عزیز بود،دوستم زهرا جون که مشهد زندگی میکنه و تو حرم باهاش قرار گذاشتم و دیدمش!
یه خاله مهربون و دوست داشنتی که فکر کنم شما هم خیلی دوسش داشتی مامان چون تو بغلش ساکت و آروم نشسته بودی!
و خاله زهرا که خیلی خیلی منو شرمنده کرد و کلی هدیه واسمون اورده بودیکی از اونا مختص شما بود،یه عروسک خوشگل که از همینجا از خاله تشکر میکنم و میگم،خاله زهرا جون ایشالا بتونم واستون جبران کنم و بزودی روی ماهتو به همراه نینی ببینم!