آخرین ماه سال اول!!!!
خوب رسیدیم به ماه 12 ام
دیگه کیان ما مردی شده واسه خودش!
9 بهمن 1393 عروسی دختر خاله من(فاطمه)بود و کیان میخواست این تیپو بزنه
اما هر کی میدیدش میگفت این دختره یا پسر یکیش دایی امید...
اینه که رفتیم ارایشگاه و....
اشک میریختی و اصلا تکون نخوردی،دیگه ببخشید دیگه موها اذیتت میکرد
و شدی این شکلی
اینجوری جلو تی وی میخکوب میشی!
زیاد با این صحنه مواجه میشیم ما،یه گوشه ای میبینیم جوجه خوابش برده!
به قول خودت قان قان بازی با ببعی
اینم خانجون ما که بازم میخکوب تی ویه!
گاهی هم رو پای من ولو میشی
دالی بازی.... با رفلکسی که میز تی وی داره منو میدی و برمیگشتی میگفتی دالی
کشتی با گوزن(این عروسک بادی گوزن رو دایی منصور اینا از قشم برات سوغات آوردن،دستشون درد نکنه)
بدون شرح!
بفرمایید تنقلات...
باز بودن در حموم و....
کیان وقتی صدای اذان رو میشنوه بدو بدو میره جلو تی وی دستشو رو گوشش میزاره(قربونت برم الهی)
و اما،تولد کیان،بهمن 1393 تولد یکسالگی جوجه کیان،ادامه در پست بعدی....