کیان مامان کیان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

... باز باران

ماجراهای خوابیدن کیان...

خوب همونطور که قبلا گفته بودم کیان موقع خوابیدن قر و فر زیاد داره! قبلا عادت داشت دستاشو ببندیم تا خوابش ببره جدیدا یا پتو رو میکشه رو صورتش یا اقا گاوی رو میزاره رو صورتش تا خوابش میبره امروز صبح که کیان واسه شیرخوردن بیدار شده بود دیدم تمام بدنم کوفته است و اینه که کیان تو تخت خودمون خوابوندم چون نمیتونستم بزارمش تو گهوارش!و بعد اینکه بیدار شدم با این صحنه روبرو شدم! به انگشت کیان توجه کنید! اینم بعداز ظهر همون روز ....کیان الان خوابه اینجا! ...
12 خرداد 1393

نخودچی و دوستانش!

سلام عزیزم این مدت حسابی شما سرت شلوغه و هر روز یه طرفی،اگه بهت خوش میگذره که خوب خداروشکر اگرم نه؛ و اذیت شدی من عذرخواهی میکنم مامانی! ولی با توجه به اینکه خیلی پسر خوبی بودی این مدت و اذیتمون نکردی ما میزاریم به حساب اینکه بهت خوش گذشته! خوب قضیه از این قرار بود که روز 8 خرداد با یه سری از دوستام قرار گذاشتیم تا همدیگرو تو پارک بانوان تهران(بهشت مادران) ببینیم... دوستایی که تا به اون روز یه جورایی مجازی محسوب میشدن و چجه خوب شد که با دیدنشون از نزدیک دیگه شدن از اون دوست جون جونیا اون ته تهای قلبم! به من که خیلی خیلی خوش گذشت امیدوارم به تو هم حسابی خوش گذشته باشه... البته تو اون جمع شما کوشولوترین نینی حاضر بودی ،بجز نی...
8 خرداد 1393

مشهدی کیان...

سلام جیگر مامانی... هنوز عرق برگشتن از کردستان و کرمانشاه خشک نشده بود که قسمتمون شد تا بریم پابوس امام رضا و چه خوب که شد! از اونجا چی بگم که اصلا قابل وصف نیست واقعا،مثل همیشه زیبا،جذاب و پر از معنویت! و اما شما،جیگر،آقا،خوش سفر! و اینگونه بود که کیان جوجه ما مشهدی شد!ایشالا حاجی بشی جوجه! اما سفر این دفعمون به مشهد،غیر از حضور نخودچی مامان یه ویژگی دیگه هم داشت که خیلی خیلی این سفر رو برام دلچسب و خاطره انگیزش کرد! اونم ملاقات با یه دوست عزیز بود،دوستم زهرا جون که مشهد زندگی میکنه و تو حرم باهاش قرار گذاشتم و دیدمش! یه خاله مهربون و دوست داشنتی که فکر کنم شما هم خیلی دوسش داشتی مامان چون تو بغلش ساکت و آ...
7 خرداد 1393

هیـــس!!!!کیان میخواد بخوابه...

کیان لالا داشت،بردمش تو اتاقش تا بخوابه و اومدم بیرون! بعد از چند دقیقه.... صدای قوون قوون کیان میومد! کیان چرا نخوابیدی مامان؟!؟! دوباره با آقا گاوه درگیر شدن! و برای بازگشت به آرامش،آویز تخت رو کوک کردم... و دوباره با هم دوست شدن!   ...
3 خرداد 1393

کیان،پتو،پستونک

کیان وقتی خوابش میاد دوست داره دستاشو بگیریم تا راحت تر بخوابه! چون هنوز کوچولوئه و کنترل دستاشو نداره... حالا جدیدا زورش زیاد شده و تو خواب دستاشو میخواد از پتو در بیاره بعضی وقتا هم که بیدار میشه.... صداش زدم....کیاااان پتورو از روش کشیدم پسونک رو میگیره دستش بازی میکنه بهش گفتم سرتق   ...
3 خرداد 1393

دومین سفر جوجه کیان...

23 اردیبهشت 1393.....کیان سه ماه شد! ما هم تصمیم گرفتیم یه مسافرت با این جوجه سه ماهه بریم! این شد که زدیم تو جاده و دشت و دمن... به مقصد کرمانشاه و کردستان........... همدان>کنگاور>بیستون و هرسین>کرمانشاه>جوانرود>پاوه>مریوان>سنندج اولین بارمون بود که میرفتیم به این شهرها!بابا جون هم باهام بود راستی که خیلی با بودنش بیشتر بهمون خوش گذشت!  شما هم حسابی ماشالا خوش سفر بودی! اینم یه سری عکسایی که من از شما گرفتم.... بیستون یه چرت نیمروزی... طاق بستان کرمانشاه-تکیه معاون الملک مریوان-دریاچه زریوار اینم یه عکس از وقتی تو ماشین بودیم... ...
31 ارديبهشت 1393

چکاپ سه ماهگی...

امروز با بابایی رفتیم پیش خانوم دکتر مهربونه واسه چکاپ سه ماهگی شما وای که چقدر زود میگذره،باورم نمیشه کیان کوچولوی مامان سه ماهش شده... کیان کوچولویی که سه ماه پیش روز تولدش دادن بغلم با الانش خیلی فرق میکرد،دیگه الان ماشالا واسه خودش مردی شده! خوب خداروشکر همه چی خوب بود و خانوم دکتر هم از رشد شما راضی بود! اولش که گذاشتمت رو ترازو تا خانوم دکتر وزنتو ببینه... گفت:خوب برش دار ....5 و 300 گفتم : چی؟؟؟؟ 5 و 300؟!؟!؟! بعد دوباره ترازو رو نگاه کرد و خندید گفت: نه اشتباه گفتم 6 و 300 بعدش خودم از مدل قیافمو تعجبی که کردم خندم گرفته بود!   قد:63 سانتی متر.......ماشالا! . . . شب هم رفتیم خونه با...
23 ارديبهشت 1393

کیان و دوستش آقا گاوه!

دوربین رو برمیدارم و به سمت کیان نخودچی میرم! موهای کیان کوشن؟!؟! دیگه از اون موهای پر پشت و بلند خبری نیست این چهار تا خال شوید هم نهایتا تا چند روز دیگه میریزن! یه سری موهای جدید در اومدن که اصلا شبیه این موها نیستن!!!! یه عکس دیگه روز بعد... دالی کیان... اووووف باز مامان با دوربین اومد! کیان،به چی فکر میکنی مامان؟!؟! هووووووم....اون پستونک رو بده من بخورم بیزحمت! پستونک میخوای؟!!باشه عسیسم ...بیا... اِاِاِ آقا گاوه.....سلام دوست مهربونم! و.....با هم درگیر میشن! کیــــــان،آقا گاوه که خوردنی نیست مامانی! ...
22 ارديبهشت 1393

کیان 33 روزه....عکسهای آتلیه با تاخیر!

کیان مامان 33 روزش بود که بردیمش آتلیه تا عکسای نوزادی ازش داشته باشیم،دوست داشتم اینکارو ده روزگی شما میکردم ولی نشد،و همینطور دوست داشتم یه آتلیه خوب و حرفه ای ببریم شمارو ولی بازم نشد چون بهمون وقت ندادن و این شد که به رفتن به یه آتلیه نزدیک و معمولی بسنده کردیم،هر چند کیان جیگر مامان ماشالا انقدر جیگره که تو هر جور عکسی خودنمایی میکنه(قوربون صدقه یه مادر عاشق،لطفا درک کنید ) وروجک مامان با اینکه اون روزا شما همیشه خواب بودی ولی اون روز کلی سعی کردیم تا شما خواب باشی ولی...   ...
22 ارديبهشت 1393