کیان مامان کیان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

... باز باران

کیان بعد حموم

امروز یعنی دو روز مونده به 2 ماهگی آقا کیان باباجونش بردش حموم!البته با نظارت من! کلی با هم کلجار رفتیم تا تونست کیان رو سالم بده بیرون! خداییش واسه دفعه اول خیلی سخته و من از همین جا بهش تبریک میگم و میگ آفرین بابای کیان به همین دلیل عکسی از توی حموم موجود نیست ایشالا دفعه بعد! اما یه عکس از بعد حموم   ...
21 فروردين 1393

54 روزگی نخودچی...

کیان مشغول تماشای آویز بالای تختش انقدر محو تماشاست که متوجه منو دوربین نمیشه بله...تازه منو دید... خودشو میزنه به اون راه... میخواد عروسکا رو بگیره دیگه خسته میشه و....مامانو میخواد!!!! ...
18 فروردين 1393

کچل خان..

فکر کنم تا چندی دیگر باید به این اسم صدات کنیم....کچل خان!!! یه روز که بردمت حموم،دقیقا همون روز یکماهگی....مثل همیشه بعدش که مشغول لباس پوشوندن و اینا بودم یهو دیدم هی وای من موهای نینیمون کوش؟! اندازه یه کف دست از موهای جلوی سرت ریخته بود و این موضوع بعد هر سری حموم تکرار میشه و موهای رو بالش و توی کلاهات این قضیه رو تایید میکنن! اما ماشالا چون موهات زیادن خیلی مشهود نیست این قضیه یکی بود یکی نبود هست ولی موقع شونه کردن از بقیه مناطق مقداری قرض میگیرم و میارم جلو سرت میگن این موهای نوزادیه و میریزه و جاش موهای دائمی و جدید در میاد،امید است که بیاد! اینم یه عکس ثبت شده از این رویداد ...
11 فروردين 1393

40 روزگی کیان نخودچی

خدایا شکرت....40 روز گذشت! پسرم داره بزرگ میشه! حموم روز 40 پسرمو تو همون ایام عید یعنی 4 ام فروردین خونه مامان بزرگش انجام دادیم لازم به ذکر که خودم حمومش کردم....بـــــــله! از 20 روزگی خودم حموم کردم پسرمو!یک مادر نمونه و قهرمان نمیدونم قضیه این روز 40 چیه ولی خیلی واسم جالبه که از همین روز به بعد دیگه کیان به ما عکس العمل نشون میده دیگه ادی میخنده و با ما ارتباط برقرار میکنه با اقو اقو گفتناش انگاری که داره با ما حرف میزنه! خنده هاشم که نگو گاهی همراه با ذوق که دل منو آب میکنه چجوووورررر اینم عکس پسرم تو 40 روزگی   ...
4 فروردين 1393

جشن ختنه سورون...

از اونجایی که ایام عید تقریبا همه فامیل جمع میشن شمال تصمیم گرفتیم که جشن مختصر و خودمونی واسه جوجه کیان بگیریم البته به خاطر تعداد زیاد همین اقوام خودمونی(ماشالا،خدا بیشتر کنه)مجبور شدیم جشن رو مختص خانوما برگزار کنیم خوب بود اما اونی نبود که دلم میخواست!ایشالا جشن تولد و جشن های دیگه ای که در راهه واست جبران میکنم مامانی... بخاطر اینکه دست تنها بودم و کارا هم زیاد به جز چند تا فیلم چیزی ندارم از این جشن! شرمندتم مامان روی لباست عکس میکی موس بود که منم کیک رو میکی موس سفارش دادم که دست قنادی درد نکنه اصلا اون چیزی که میخواستم نشد! در کل با تشکر از همه   ...
3 فروردين 1393

اولین سفر تربچه

 1 فروردین 1393 ما و مامانی اینا و خانواده عمو و دایی راهی شمال شدیم! من خیلی خیلی نگران بودم و حاضر بودم نرم و امسال عید رو خونه بمونم اونم فقط و فقط بخاطر جوجه کیان! خوب پسر کوچولوی ما هنوز خیلی کوچیکه و بنظرم واسه مسافرت زوده! اما....هی چه میشه کرد!انگاری بقیه خیلی متوجه همه چی نمیشن! خلاصه این شد که ما هم تن به این سفر دادیم اونم با یه نی نی 36 روزه تمام تدابیر لازم رو تا اونجا که میشدم اندیشیدیم تا کمترین اذیتی متوجه نینی جان نشه! نمره اقا کیان 20 شد اصلا اذیتمون نکرد و اذیت هم فکر کنم نشد! دیگه چند روزی اونجا بودیم و دید و بازدید و.... امسال رنگ و بوی عید دیدنی های ما خیلی فرق داشت و شیرین تر از همیشه بود! دیگه...
1 فروردين 1393