کیان مامان کیان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

... باز باران

کیان،پتو،پستونک

کیان وقتی خوابش میاد دوست داره دستاشو بگیریم تا راحت تر بخوابه! چون هنوز کوچولوئه و کنترل دستاشو نداره... حالا جدیدا زورش زیاد شده و تو خواب دستاشو میخواد از پتو در بیاره بعضی وقتا هم که بیدار میشه.... صداش زدم....کیاااان پتورو از روش کشیدم پسونک رو میگیره دستش بازی میکنه بهش گفتم سرتق   ...
3 خرداد 1393

دومین سفر جوجه کیان...

23 اردیبهشت 1393.....کیان سه ماه شد! ما هم تصمیم گرفتیم یه مسافرت با این جوجه سه ماهه بریم! این شد که زدیم تو جاده و دشت و دمن... به مقصد کرمانشاه و کردستان........... همدان>کنگاور>بیستون و هرسین>کرمانشاه>جوانرود>پاوه>مریوان>سنندج اولین بارمون بود که میرفتیم به این شهرها!بابا جون هم باهام بود راستی که خیلی با بودنش بیشتر بهمون خوش گذشت!  شما هم حسابی ماشالا خوش سفر بودی! اینم یه سری عکسایی که من از شما گرفتم.... بیستون یه چرت نیمروزی... طاق بستان کرمانشاه-تکیه معاون الملک مریوان-دریاچه زریوار اینم یه عکس از وقتی تو ماشین بودیم... ...
31 ارديبهشت 1393

چکاپ سه ماهگی...

امروز با بابایی رفتیم پیش خانوم دکتر مهربونه واسه چکاپ سه ماهگی شما وای که چقدر زود میگذره،باورم نمیشه کیان کوچولوی مامان سه ماهش شده... کیان کوچولویی که سه ماه پیش روز تولدش دادن بغلم با الانش خیلی فرق میکرد،دیگه الان ماشالا واسه خودش مردی شده! خوب خداروشکر همه چی خوب بود و خانوم دکتر هم از رشد شما راضی بود! اولش که گذاشتمت رو ترازو تا خانوم دکتر وزنتو ببینه... گفت:خوب برش دار ....5 و 300 گفتم : چی؟؟؟؟ 5 و 300؟!؟!؟! بعد دوباره ترازو رو نگاه کرد و خندید گفت: نه اشتباه گفتم 6 و 300 بعدش خودم از مدل قیافمو تعجبی که کردم خندم گرفته بود!   قد:63 سانتی متر.......ماشالا! . . . شب هم رفتیم خونه با...
23 ارديبهشت 1393

کیان و دوستش آقا گاوه!

دوربین رو برمیدارم و به سمت کیان نخودچی میرم! موهای کیان کوشن؟!؟! دیگه از اون موهای پر پشت و بلند خبری نیست این چهار تا خال شوید هم نهایتا تا چند روز دیگه میریزن! یه سری موهای جدید در اومدن که اصلا شبیه این موها نیستن!!!! یه عکس دیگه روز بعد... دالی کیان... اووووف باز مامان با دوربین اومد! کیان،به چی فکر میکنی مامان؟!؟! هووووووم....اون پستونک رو بده من بخورم بیزحمت! پستونک میخوای؟!!باشه عسیسم ...بیا... اِاِاِ آقا گاوه.....سلام دوست مهربونم! و.....با هم درگیر میشن! کیــــــان،آقا گاوه که خوردنی نیست مامانی! ...
22 ارديبهشت 1393

کیان 33 روزه....عکسهای آتلیه با تاخیر!

کیان مامان 33 روزش بود که بردیمش آتلیه تا عکسای نوزادی ازش داشته باشیم،دوست داشتم اینکارو ده روزگی شما میکردم ولی نشد،و همینطور دوست داشتم یه آتلیه خوب و حرفه ای ببریم شمارو ولی بازم نشد چون بهمون وقت ندادن و این شد که به رفتن به یه آتلیه نزدیک و معمولی بسنده کردیم،هر چند کیان جیگر مامان ماشالا انقدر جیگره که تو هر جور عکسی خودنمایی میکنه(قوربون صدقه یه مادر عاشق،لطفا درک کنید ) وروجک مامان با اینکه اون روزا شما همیشه خواب بودی ولی اون روز کلی سعی کردیم تا شما خواب باشی ولی...   ...
22 ارديبهشت 1393

کیان در استانه سه ماهگی!

این روزا کیان شده یه وروجک حسابی....ماشالا روز به رو نمکی تر میشه! از کاراش بگم که کلی میخنده و حرف میزنه و ذوق میکنه ....با دهنش بادکنک درست میکنه و خودش کلی کیف میکنه! اینکه واسش کتاب بخونی رو خیلی دوست داره و همینطور لالایی های شب ....قبل خواب رو! چند روزی هم هست که بیبی انیشتن رو واسش میزاریم که خیلی خوشش میاد ... اینم یه سری عکس از جوجه ما...               ...
20 ارديبهشت 1393

عروسی دایی جون!

سلام مامان جونم! 12 اردیبهشت عروسی دایی جون بود! و شما اولین جشن عروسی زندگیت رو تجربه کردی گلم. خیلی خیلی خوش گذشت .. بزن و برقص و ... و شما هم پسر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی! و ما هم تمام سعیمون این بود که به شما سخت نگذره!امیدوارم اینجوری بوده باشه عزیزم. ایشالا که دایی و زندایی عزیز خوشبخت بشن و به پای هم پیر شن! و ایشالا عروسی شما عزیز دل مامان.... اینم آقا کیان قبل عروسی...     ...
13 ارديبهشت 1393