کیان مامان کیان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

... باز باران

کیان داره میره واکسن بزنه...

سلام عزیزم جیگر مامان امرز شما دو ماهه شدی...خدایا شکرت! روز به روز شیرین تر میشی و وروجک تر! امروز آماده شدیم و با بابایی رفتیم تا واکسن دو ماهگی شما رو بزنیم! الهی من بمیرم من که اصلا نتونستم حتی نگاه کنم و از بابایی خواستم تا شما رو بغل بگیره شما هم فقط یه کوچولو گریه کردی و خداروشکر زیاد بی تابی نکردی ایشالا که این پروسه رو تا اخر بسلامت پشت سر بزاری ...
23 فروردين 1393

کیان بعد حموم

امروز یعنی دو روز مونده به 2 ماهگی آقا کیان باباجونش بردش حموم!البته با نظارت من! کلی با هم کلجار رفتیم تا تونست کیان رو سالم بده بیرون! خداییش واسه دفعه اول خیلی سخته و من از همین جا بهش تبریک میگم و میگ آفرین بابای کیان به همین دلیل عکسی از توی حموم موجود نیست ایشالا دفعه بعد! اما یه عکس از بعد حموم   ...
21 فروردين 1393

54 روزگی نخودچی...

کیان مشغول تماشای آویز بالای تختش انقدر محو تماشاست که متوجه منو دوربین نمیشه بله...تازه منو دید... خودشو میزنه به اون راه... میخواد عروسکا رو بگیره دیگه خسته میشه و....مامانو میخواد!!!! ...
18 فروردين 1393

کچل خان..

فکر کنم تا چندی دیگر باید به این اسم صدات کنیم....کچل خان!!! یه روز که بردمت حموم،دقیقا همون روز یکماهگی....مثل همیشه بعدش که مشغول لباس پوشوندن و اینا بودم یهو دیدم هی وای من موهای نینیمون کوش؟! اندازه یه کف دست از موهای جلوی سرت ریخته بود و این موضوع بعد هر سری حموم تکرار میشه و موهای رو بالش و توی کلاهات این قضیه رو تایید میکنن! اما ماشالا چون موهات زیادن خیلی مشهود نیست این قضیه یکی بود یکی نبود هست ولی موقع شونه کردن از بقیه مناطق مقداری قرض میگیرم و میارم جلو سرت میگن این موهای نوزادیه و میریزه و جاش موهای دائمی و جدید در میاد،امید است که بیاد! اینم یه عکس ثبت شده از این رویداد ...
11 فروردين 1393