کیان مامان کیان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

... باز باران

آغاز هفته 20

خدایا شکرت امروز  هفته هم تموم شده و وارد هفته شدیم! امروز با بابایی و خاله ،واسه سونوگرافی سلامت جنین رفتیم پیش عمو دکتر.... وای خیلی هیجان انگیز بود!  تمام قسمت های بدن شما رو دکی به تفکیک نشون داد!خداروشکر که همه چی خوب بود!  شما هم داشتی شیطونی میکردی    قربونت برم!   دست و پاهاش کوچولوی شما،قلبت که تالاپ تولوپ داشت میزد و... خداروشکر سر حال وشاد  وای خیلی دیدنی بود خلاصه!  وزن شما 255 گرم  وقد هم 15 سانتی متر بود،مامان قربونت بره!  راستی امروز دکی جنسیت شما رو 100% کرد و دیگه شما از 60% ای در اومدی.......بله بله شما گل پسری،تاج سری.....   اینم عکس سونو...
8 مهر 1392

سلامی بعد از 10 روز...

سلام سلام....بعد حدودا 10 روز تونستم بیام پای نت و سری به وبلاگ جوجه بزنم.... خداروشکر بعد سرکلاژ همه چی خوب بود و اصلا هم درد نداشت و دست دکی جون درد نکنه!  ولی خوب چون خونه مامی بودم و اینجا هم رفت و آمد مهمون و ...نشد بیام نت!  البته دکی هم گفته دو هفته استراحت مطلق!!!!     جوجه مامان چطوری؟خوبی گلم؟امیدورام این چند روزه اذیت نشده باشی....  حسابی داری بزرگ میشی و روزاها به یاری خدا داره میگذره...امروز دیگه شما وارد ماه 5 شدی عزیزم!(17 هفته و 1 روز) خداروشکر بخاطر اینکه تا الان همه چی به خوبی پیش رفته و از این به بعد هم به یاریش به سلامتی میگذره!  اینم عکس یه جوجه 17 هفته ای...   ...
26 شهريور 1392

بَبو بَبو.......

سلام عزیزم،امروز از مطب دکتر باهام تماس گرفتن و وقت سرکلاژ رو اطلاع دادن،سه شنبه 19 شهریور باید برم بیمارستان راستش سری پیش که رفته بودیم پیش عمو دکتر،گفت که بهتره واسه محکم شدن جای جوجه اینکارو انجام بدی،منم که تمام فکرم حفظ سلامتی و راحتی شماست با توکل به خدا گفتم باشه عمو جون هرجور صلاح میدونید!  خلاصه گفتم الان که وقت دارم بیام و خبر بدم که ممکنه تا چند وقت نتونم بیام وبلاگ و چیزی بنویسم.... چون تا دو هفته باید استراحت مطلق باشم عزیزم!   ایشالا که همه چی به خوبی پیش بره و جای شما محکم تر بشه تا راحت تر تو شکمم شیطونی کنی عزیزم! مواظب خودت باش گلم ...
17 شهريور 1392

این چیه تو دلم تکون میخوره؟!؟

این چی بود؟! کی بود؟ جوجه جونم تویی؟ ای خدا چه حس خوبیه ....   جوجه مامان،دیگه تکون های شما رو تو شکمم کامل و واضح حس میکنم.... این تکون ها رو از هفته 12 خیلی نا محسوس حس میکردم ولی از هفته 14 دیگه واضح شدن! جوجه جونم ایشالا به وقتش، تو بغلم بگیرمت و کلی کیف کنم... خدایا شکرت! ...
13 شهريور 1392

میگن جوجه ما.......یه گل پسره!!!!

سلام عشق مامان....امروز تو 14 هفته و 6 روز وقت دکتر داشتم،و دکتر جان گفتن که احتمالا جوجه شما،اقا پسره!!!!! اول از همه شکر خدا بخاطر هدیه خوبش و اینکه همه چی خوب بود....خدا جونم بابت این هدیه ازت ممنونیم... و باز هم خداروشکر،نمیدونم واقعا واسم فرقی نمیکرد شما دخمل باشی یا پسمل،ولی حسم از اول بهم میگفت جوجه جان،شما آقا پسره... اما قیافه مامانی و بابا خیلی دیدنی بود اون لحظه،بابایی بیشتر دوس داشت شما پسر باشی،مامانی هم که از اول گفته بود شما گل پسری... البته هنوز یه پسر 60 % هستی،به گفته عمو دکتر! خداروشکر،خداروشکر،خداروشکر... البته هنوز به کسی این خبر رو ندادیم،تا شما بشی 100% روزا دارن به سرعت میگذرن و شما داری رشد م...
10 شهريور 1392

تولدت مبارک،مامان!

سلام عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشه! دیروز تولدم بود،امسال خیلی بیشتر خوشحال بودم چون یه جوجه تو شکمم داشتم هدیه خدا که قبل تولدم بهم داده بود... دیشب واسه منو زندایی،خونه عمو اینا تولد گرفتن....خیلی خوش گذشت خیلی... موقع فوت کردن شمع ها،دعا کردم سال دیگه شما سالم بغلم باشی تا با هم شمع های کیکم رو فوت کنیم! اینم کیک تولد امسالمون،چون هر دومون امسال نینی داشتیم کیک رو اینجوری سفارش دادن...   ...
30 مرداد 1392

هم بازی جوجه،جینگول وارد می شود...

سلام گل مامان خوبی؟ امروز یه خبر خوب واست دارم،دیروز صبح به مامانی زنگ زدم و بهم گفت که داره میره خونه عمو اینا،چون زندایی دردش شروع شده و مثل اینکا جینگول میخواد تشریف بیاره،دو روز زودتر از موعدی که دکتر واسه اومدنش تاریخ مشخص کرده بود!!!! بله معلومه حسابی شیطونه این کوشولو.... ما هم رفتیم اونجا،یه سری بیمارستان،یه سری هم خونه...همش قرآن و دعا و نماز....از ساعت 6 که زندایی رو بردن تا ساعت 10 که بالاخره جینگول جان پا به این دنیا گذاشت.....خدارو شکر که هر دوشون خوبن! جینگول خیلی گوگولی مامان،یه نینی تپلی سفید که انگاری به لباش رژ زدن!موهای مشکی داره و خیلی عسله! امروز روز خیلی خوبیه به امید خدا،چون هم قراره بریم دکتر واسه غربالگری م...
27 مرداد 1392

خدایــــا بازم شکرت...

هر چی بگم کمه،زبونم قاصره...فقط میتونم بگم،خدا جونم بازم شکرت! خدایا ازت ممنونم که هر روز بیشتر ما رو متوجه خودت میکنی،مایی که تو رومزه زندگی مشغول غفلتیم!!!! خدا جونم شکرت،که دلشوره ی امروزمم به خوشی ختم شد!!!! خدایا از اینکه همیشه استرسم رو به یه اطمینان ختم میکنی ازت ممنونم،پس من کی میخوام آدم بشم،که تو هستی؟!؟! خدایا کمکم کن ایمانم به تو محکم تر بشه!خدایا کمکم کن اعتمادم بهت استوار تر بشه!مشکل از منه میدونم،پس کمکم کن!!!!تا ایمانم رو قوی تر کنم!تا وقتی میگم خدایا راضیم به رضای تو....خدایا توکلم فقط به توئه....واقعا فقط و فقط تو باشی! خدایا میگم عاشقتم،و عاشقانه دوستت دارم!!!!!!! جوجه مامان سلام! امروز رفتیم سونوگرافی غ...
27 مرداد 1392