کیان مامان کیان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

... باز باران

عکس...عکس...عکس

امروز قبل از بردن نخودچی به حموم   کیان با شیطنت هاش نشونم داد که دلش بازی میخواد منم فرصت رو واسه عکاسی غنیمت شمردم... اولش که دوربین رو میبینه کمی قیافه میگیره... بعدش شروع میکنه به دلبری کردن واسه مامانی... الهی من قربونت برم اینجوری ذوق میکنی مامان جوووووونم... خیلی خوب به حرفای مامانی دقت میکنه... دیگه بازی بسه مامان،نوبتی هم باشه نوبت ماساژ قبل حمومه... ...
30 فروردين 1393

کیان به دَدَ میرود...

سلام گل پسر مامان امروز به اتفاقا عمو و زنعمو که ناهار رو مهمون ما بودن رفتیم یه کم بگردیم و سر از منطقه گردشگری تلو در آوردیم و هوایی تازه کردیم و با دیدن نمایی زیبا از سد لتیان روحمون کمی تازه شد! اینم یه خواب راحت بعد از یه گردش بهاری... قربونت برم مامانی انقدر ماشالا خوش سفری و بهونه نمیگیری! ...
29 فروردين 1393

شلپ شولوپ اب تنی...

خوب امروز بعد دو روز از واکسنت که نباید میرفتی حموم،فرصت شد تا دوباره با بابایی برید اب بازی البته قبلش یه مراسم ماساژ داشتیم که حسابی کیان کوچولو سرحال شد! از اونجایی که دیگه بابا در زمینه حمام کردن نوزاد خبره شده اونم فقط و فقط با یه بار امتحان کردن که جای تحسین و تقدیر داره واقعا،من این بار تونستم تا از این رویداد عکس تهیه کنم!   بعدشم دیگه انقدر تمیز شده بودی و به قولی سبک شدی بودی که اینگونه برق میزدی و به خوابی عمیق فرو رفته بودی!   ...
25 فروردين 1393

کیان میگه...

مکالمه منو کیان! مامان جوجه:سلام مامان! کیان:(فقط نگاه میکنه) مامان جوجه:دوستت دارم مامان کیان:قووون(با کمی ناز در نگاه) مامان جوجه:کیان هاپو چی میگه مامان؟ کیان:(همراه با دست و پا زدن)اَققققققِ مامان جوجه:میگه هاپ هاپ کیان:(همچنان در حال دست و پا زدن) مامان جوجه:مامانی جوجو چی میگه؟جیک جیک...جیک جیک کیان:قووووووووووووون مامان جوجه:الهی مامان فدات بشه کیان:(شدیدا دست و پا میزنه و کلی ذوق میکنه)اَقوووووووو مامان جوجه:دیگه چیزی نمیگه و کیان رو محکم بغل میکنه! ************************** نخود چی مامان از حول و حوش 40 روزگی این صدا ها رو از خودش در میاره و با ما ارتباط برقرار میکنه خدایا شکرت.. ...
23 فروردين 1393

کیان داره میره واکسن بزنه...

سلام عزیزم جیگر مامان امرز شما دو ماهه شدی...خدایا شکرت! روز به روز شیرین تر میشی و وروجک تر! امروز آماده شدیم و با بابایی رفتیم تا واکسن دو ماهگی شما رو بزنیم! الهی من بمیرم من که اصلا نتونستم حتی نگاه کنم و از بابایی خواستم تا شما رو بغل بگیره شما هم فقط یه کوچولو گریه کردی و خداروشکر زیاد بی تابی نکردی ایشالا که این پروسه رو تا اخر بسلامت پشت سر بزاری ...
23 فروردين 1393

کیان بعد حموم

امروز یعنی دو روز مونده به 2 ماهگی آقا کیان باباجونش بردش حموم!البته با نظارت من! کلی با هم کلجار رفتیم تا تونست کیان رو سالم بده بیرون! خداییش واسه دفعه اول خیلی سخته و من از همین جا بهش تبریک میگم و میگ آفرین بابای کیان به همین دلیل عکسی از توی حموم موجود نیست ایشالا دفعه بعد! اما یه عکس از بعد حموم   ...
21 فروردين 1393

54 روزگی نخودچی...

کیان مشغول تماشای آویز بالای تختش انقدر محو تماشاست که متوجه منو دوربین نمیشه بله...تازه منو دید... خودشو میزنه به اون راه... میخواد عروسکا رو بگیره دیگه خسته میشه و....مامانو میخواد!!!! ...
18 فروردين 1393